![]() |
بهترین ورژن خودت باش - نسخهی قابل چاپ +- دورهمی خانم ها (http://khanumha.com) +-- انجمن: خانمانه ها (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=28) +--- انجمن: زنانگی (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=84) +--- موضوع: بهترین ورژن خودت باش (/showthread.php?tid=56) |
بهترین ورژن خودت باش - Rose - ۱۴۰۰/۳/۱۵ اینها نظریات شخصی من بر اساس تجربیات زندگی خودمه... به نظرم اینکه توی زندگیمون نفر اول باشیم مهمترین اصل ملکه شدنه... همیشه اولویت اول زندگیمون باشیم تا بقیه هم برامون ارزش قائل باشن... با بدنمون مثل یک معبد رفتار کنیم و بهترین ها رو بهش بدیم تا یه انرژی خوب هم پس بگیریم ![]() ![]() مورد دوم که خیلی هم به نظرم مهمه اینه که استقلال مالی داشته باشیم... اینکه پول توی دستمون باشه باعث میشه به دیگران وابسته نباشیم، خیلیا که از آدم فرار می کنن بخاطر اینه که حس می کنن ما ضعیف هستیم... ولی وقتی پول داشته باشیم، قدرت هم داریم... قدرت تصمیم گیری، قدرت زیباتر کردن خودمون، قدرت ترک زشتی ها و پلیدی ها... و همین نکته که ما مجبور به تحمل یه سری شرایط نیستیم، باعث میشه هم از درون خودمون و هم از بیرون برای بقیه ی آدمها جذاب تر باشیم... یادمون باشه هیچکس آدم ضعیف رو دوست نداره... مورد سوم اینکه به ظاهرمون برسیم و مرتب و تمیز و خوشبو (برای عطر خوب، پس انداز و هزینه کنیم) و در حد توان خوش پوش باشیم چون اولین موردی که در نگاه دیگران دیده میشه، همین ظاهر ماست و اگه ظاهر نامناسبی داشته باشیم، خیلیا ممکنه اصلا رغبت نکنن که با ما رابطه ای برقرار کنن چه برسه که بخوان ما رو بشناسن ![]() ![]() ![]() مراقبت از پوست می تونه به سادگی خریدن کرم مرطوب کننده یا ضدآفتاب و یا حتی یه شامپوی مناسب باشه، می تونه به سادگی استفاده از دستکش برای کارهای خونه و شستشوی ظروف باشه... می تونه به سادگی زدن کرم دور چشم باشه... در کل مراقبت از پوست طولانی مدته، همونطور که آثار مواظب نبودنش دیر مشخص میشه، آثار مراقبت کردنش هم دیر بدست میاد... پس نباید خسته شد و باید مداومت داشت و جزئی از روتین روزمره ی ما باشه... مثل خوردن آب و غذا و خوابیدنمون... RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - خانم فسقلی - ۱۴۰۱/۹/۲۰ ![]() RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - atefehjjjjjjj - ۱۴۰۱/۱۰/۳ کاش این تاپیک رو رونق بیشتری بدیم RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - atefehjjjjjjj - ۱۴۰۱/۱۰/۳ ملکه بودن بنظرم با داشتن اعتمادبهنفس رابطه مستقیمی داره اینکه بری دنبال چیزایی که اعتمادبنفست رو افزایش میده باعث میشه ملکه دیده بشی ولی مورد دوم ک رز گفت خییییییلی حس کردم من خصوصا از وقتی دخترم ب دنیا اومده کاش میشد بیاین بگین اگه خونه دارین چجوری پول ذخیره میکنین RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - نسیمه جااان - ۱۴۰۱/۱۰/۳ عاطفه از همسرت پولی به عنوان ماهیانه میگیری ؟ ک واسه خود خودت باشه؟ خریدی داشته باشی ،آرایشگاهی چیزی بنظرم اول باید به خودت رسیدگی کنی ،حالا رسیدگی صرفا با خرج زیاد کردن به دست نمیاد ک مثلا میتونی ماسک بزنی ب صورتت شاداب بشه با ماستی ک تو خونه داری،جوانه گندم ،گلاب مرتب مسواک و نخ دندون استفاده کنی موهاتو همیشه مرتب شونه بکشی و جمع کنی یا اگه وقت نمیکنی ،برو یه مدل خوشگل کوتاه کن وقتایی ک دخترت خوابه ،میتونی مطالعه آزاد کنی ،اطلاعاتت رو زیاد کنی از چیزایی ک تعریف میکنی حس میکنم زیادی مراعات میکنی عزیزم یکم واسه خودت خرج کن و عذاب وجدان نداشته باش لباس های رنگی رنگی بخر تو خونه بپوش ،توی روحیه ی خودت ،دخترت و قطعا همسرت تاثیر داره یکی از چیزایی ک ب آدم اعتماد بنفس میده،حس مفید بودنه ببین چه کاری انجام بدی این حس رضایت میاد سراغت من خودم وقتی یه کتاب خوب میخونم،یه فیلم خوب ببینم یه غذای خوب بپزم ،یه کیک یا شیرینی خونگی خوب درست کنم حس میکنم چقد مفید بوده امروزم یا اینکه خیلی خونه نشین نباشی ،عصر ها با دخترت بزن بیرون برو یکم پیاده روی کن باور کن همین ک هوای آزاد بهت بخوره و ۲ نفر آدم ببینی ،دلت باز میشه و حس میکنی چه روز مفیدی داشتی فعلا اینا به ذهنم میرسه ،فردا دوباره برات مینویسم فقط یادت باشه ،خودت رو زیاد دست کم گرفتی اول باید قدر خودت رو بدونی RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - atefehjjjjjjj - ۱۴۰۱/۱۰/۳ نسیمه جون مرسی ازت اره من خییییییلی مراعات میکنم قبلا میرفتم دفتر خیلی حس مفید بودن داشتم هفته ای ۳ بار پیاده روی میرفتم حسابی بخودم میرسیدم ماسک و روغن مو و ..همیشه به راه بود غذاهای جدید میرفتم درس میخوندم واسه آزمون ولی از وقتی دخترم بدنیا اومده استرس عجیبی دارم فقط منتظر بزرگ شدنش هستم وقتی کوچیک بود بخاطر کولیک وحشتناک حالم بد بود و الان تازه خداروشکر باهاش راحت تر ارتباط میگیرم ولی ی سال گذشته از همه آدما دور شدم بخاطر راحتی دخترم الان ک دخترم بزرگ شده بخاطر اینکه از جامعه دور نباشه دوس دارم با اقوام ارتباط داشته باشم اما تو همون جمع خودمونی هم حس میکنم اصلا حرفی ندارم حس میکنم چقدر پایینترم از همه میام خونه هم بی برو برگرد بغضم میگیره ک چرا فلان حرفو زدم چرا فلانی بهم فلان شوخی کرد پول اره ماهیانه میگیرم ولی تقریبا همش خرج دخترم میشه این ماه چندتا مراسم اقوام سمت خودم داشتن برای خودم و دخترم بردم لباس ست دوختم همه تعریف میکردن ولی بازم حس رضایت درونی رو نداشتم RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - Rose - ۱۴۰۱/۱۰/۳ عاطفه، اول خودت، دوم شوهرت سوم دخترت... بخاطر پر کردن چشم بقیه، از چیزایی که دوست داری نزن که مثلا توی مهمونی لباس ست با دخترت بپوشی، یا لباس تکراری نپوشی... باورت بشه یا نه من خودم توی مراسم یک نفر، هم توی بله برون و هم عقدش، یه لباس رو پوشیدم... نمی گم روشم درسته، اما اولویت های خاص خودم رو برای پول خرج کردن دارم... دور و برم همیشه آدمایی بودن که می گفتن مهم نیست توی خونه چی می خوری، لباس و ظاهرت رو خوب کن... من درسته می دونم که ظاهر روی احترام آدم تاثیر میذاره و آدما از چشمشون ما رو قضاوت می کنن... اما باید این منبع رضایت از بیرون به درون منتقل بشه که ما از خودمون راضی باشیم... به نظر من به جای هزینه کردن برای ست لباس، برای چیزایی که دوست داری هزینه کن که اینجوری ببینی که اول خودتی که ارزش داری... و مشکل شما عزت نفسه بیشتر نه اعتماد به نفس... کاهش اعتماد به نفس داریا، نه اینکه نداری، اما عمیقا از ته قلبم بهت میگم که این اتفاق بعد از مادر شدن طبیعیه... چرا؟ چون اینقدر توی بچه داری آدم با چیزای عجیب مواجه میشه که راه حلی براشون پیدا نمی کنه که فکر می کنه مشکل از خودشه که داره مثلا توی ساکت کردن بچه شکست می خوره... با اینکه ساکت شدن بچه ربط خاصی به ما نداره!!! خیلی وقتا واقعا بدون دلیل گریه می کنن... ولی ما فکر می کنیم که نمی تونیم ساکت کنیم، پس اعتماد بنفسمون کم میشه... از اونور حافظه دچار اختلالات شدید میشه، خودش باعث میشه که سریع داده هامون رو فراخوانی نکنیم... همینم اعتماد بنفس ما رو کم میکنه... توی خونه بودن، درگیر کاری بودن که از دید اکثر مردم ارزشی نداره، زحمتی نداره، علمی نمی خواد وووووو... هم اعتماد بنفس و عزت نفس ما رو کم می کنه... و واقعا فکر کنم کمتر مادری باشه که این رو تجربه نکنه... به نظرم اکثر اونهایی که تجربه می کنن، مثلا مادرای شاغلی هستن که خیلی سریع به کار بر می گردن... مادرایی که کمک دارن... مادرایی که سهل گیر هستن.... واقعا این روزا فقط باید بگذره... یکم که دخترت بزرگتر بشه، می بینی که چقدر همه چیز بهتر میشه... بحث استقلال مالی هم که خیلیییی گسترده اس.... نمی دونم دقیقا سوالت چی هستش عاطفه جون RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - atefehjjjjjjj - ۱۴۰۱/۱۰/۳ رز منظورت از اول خودم چیه ؟ تو همه موارد ؟ چقدر حرفاتون ب دلم نشست خدا کنه رفته رفته بهتر بشم آخه من کلا قبل بچه داری هم آدم ساکتی بودم تو جمع ها الان دیگه کلا حرف زدنم یادم رفته در مورد جمع کردن پول دیگه مادرشوهرم خانه داره ولی همیشه تو حسابش پول داره هرچی بخواد میخره من آدم حسابگری هستم کلا ولی همیشه حسابم خالیه سرماه شوهرم بهم پول میده قبلا ک خرج خودم میکردم ولی الان میگم بهش فشار نیارم همونو بجای اینکه خرج خودم بکنم جمع کنم ولی باز خرج میشه تو خونه اصلا پول جمع کن خوبی نیستم یکی دیگه از چیزایی ک آزارم میده اینه ک مثلا خودم پول ندارم برم مثلا ی چیزی بخرم بگم بعدا پولشو میدم مادرشوهرم اینکارو میکنه ولی من اصلا نمیتونم اینکه تو کارتم پول نباشه یا کم باشه اصصصصلا وارد مغازه هم نمیشم شماها چجورید؟ RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - نسیمه جااان - ۱۴۰۱/۱۰/۴ عاطفه پولی ک شوهرت واسه خودت میده رو واسه خودت خرج کن واسه دخترت و مخارج خونه همسرت یه فکری میکنه ولی وقتی تو همش توقعاتت رو بیاری پایین و چیزی درخواست نکنی ،خب همسرت فک میکنه چیزی نیاز نداری نمیگم درک نکن شرایطش رو ،ولی اینقد هم روی دل خودت پا نذار واسه چیز های کوچیک بعد اینکه چرا انتظار داری پس انداز داشته باشی؟ اینقد مخارج و هزینه ها بالاست ک کمتر کسی بتونه مبلغ قابل توجهی پس انداز کنه روزهایزندگیت رو به امید اومدن روزهای بهتر در آینده، حروم نکن نمیگم منفی نگر باش به آینده ولی از روزات لذت ببر ،مثلا گفتی همش منتظرم دخترم بزرگ شه خب چرا الان از این روزای شیرینی ک داره لذت نبری ؟ منم مث تو چیزی قرضی نمیخرم، پول نداشته باشم هم بازار نمیرم RE: چطور ملکه ی زندگیمون باشیم؟ - شیطون خانم - ۱۴۰۱/۱۰/۴ عاطفه راجع به حرف زدن تو جمع خودت رو مجبور کن که شروع کنی وارد رابطه بشی. مثلا میخوای بری مهمونی ی سری موضوعات اولیه حرف تو ذهنت آماده کن بعد در حین صحبت با فامیل و دوست هی اون حرفا رو شروع کن. منظورم اینه سر صحبت باز کن. کم کم یخت باز میشه و آکی میشی. من خدای خجالتی بودن بودم. در این حد که واقعا روم نمیشد سلام کنم. اما الان تو هر جنعی برم باید یکی من بیاره پایین. سریع آشنا میشم و شروع میکنم حرف زدن. برای من تمرین همینی که بالا گفتم بود و سر کار رفتن. محیط کاری خیلی من عوض کرد چون مجبور بودم واسه پیشرفت حرف بزنم. شما قبلا دفتر همسرت کار گردی اگر اون تاثیر نداشت، مورد بالا رو در نظر بگیر. |