۱۴۰۱/۱۱/۹، ۰۶:۳۶ عصر
(۱۴۰۱/۱۱/۹، ۰۵:۴۹ عصر)Targol نوشته است: کتایون جان یکم دیگه تحمل کن اضطراب جداییش تموم میشه. فعلا بغلش کن عزیزم.
رز جان الهی بگردم. نمیشد بری خونشون واقعا؟
نه اونقدر صمیمی نیستیم... و زن عموم برای بچه هاش اینجوره نه برای ما



آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم