۱۴۰۱/۱۱/۱۰، ۰۳:۴۶ عصر
چند روز پيش، پيش خودم فكر كردم تجربه خودم ر و تو سايت بنويسم شايد به درد كسي بخوره
شايد با نوشته من حتي شده يه نفر احساسات خودش رو به رسميت بشناسه و عذاب وجدان نگيره
شيردادن براي من اصلا خوشايند نبود! اينجوري كه همه ميگفتن حس قشنگيه و احساس عميق مادري رو تجربه ميكني، براي من نبود.
من صرفا جهت انجام وظيفه اينكار رو انجام ميدادم و حتي از اينكه نميتونستم مثلا رژيم بگيرم و وزنم رو كم كنم ناراحت بودم.
شانسي كه آوردم، شيرمم كم بود و دخترم رو سير نميكرد، به توصيه دكترش از ده روزگي با ميزان شيرخشك كم شروع كردم و تا يك ماهگي وقتي ديدم درست وزن نگرفته شيرخشك رو بيشتر كردم.
و تقريبا از دو ماهگي دخترم تصميم گرفتم كلا شيرخشك بدم.
هنوز اون روزي رو كه از كمدم يه لباس جلوبسته درآوردم و پوشيدم يادم نرفته.
احساس اون روز برام واقعا خوشايند بود بدون كمترين عذاب وجداني
دخترم راحتتر و بيشتر ميخوابيد و من رو آوردم به رژيم خودم و اين حالم رو بهتر و بهتر ميكرد.
خواستم تجربه م رو اينجا بنويسم
تجربه ايي كه شايد خيلي ها حتي از يادآوريش احساس ناراحتي يا عذاب وجدان داشته باشند.
شايد با نوشته من حتي شده يه نفر احساسات خودش رو به رسميت بشناسه و عذاب وجدان نگيره
شيردادن براي من اصلا خوشايند نبود! اينجوري كه همه ميگفتن حس قشنگيه و احساس عميق مادري رو تجربه ميكني، براي من نبود.
من صرفا جهت انجام وظيفه اينكار رو انجام ميدادم و حتي از اينكه نميتونستم مثلا رژيم بگيرم و وزنم رو كم كنم ناراحت بودم.
شانسي كه آوردم، شيرمم كم بود و دخترم رو سير نميكرد، به توصيه دكترش از ده روزگي با ميزان شيرخشك كم شروع كردم و تا يك ماهگي وقتي ديدم درست وزن نگرفته شيرخشك رو بيشتر كردم.
و تقريبا از دو ماهگي دخترم تصميم گرفتم كلا شيرخشك بدم.
هنوز اون روزي رو كه از كمدم يه لباس جلوبسته درآوردم و پوشيدم يادم نرفته.
احساس اون روز برام واقعا خوشايند بود بدون كمترين عذاب وجداني
دخترم راحتتر و بيشتر ميخوابيد و من رو آوردم به رژيم خودم و اين حالم رو بهتر و بهتر ميكرد.
خواستم تجربه م رو اينجا بنويسم
تجربه ايي كه شايد خيلي ها حتي از يادآوريش احساس ناراحتي يا عذاب وجدان داشته باشند.