مرسی رزحون، یوتاب جون، لیانه جون، فاطمه جون، بن سای جون،
دخترهااااا واااای از م ش... یعنی ها علنا بهش ده بار گفتیم امروز نیاد... ما یکم کار داریم استراحت کنیم باز عصر زنگ زد سوسه اومد باباااا دلش برا شاهان تنگ شده. نمیشه ما یه لحظه بیاییم... دوباره بدو لباس بپوش بدو خونه رو جمع کن چایی درست کن، پذیرایی کن...
هزاران بار هم گفت خواهرها و شوهرخواهرهام گفتند باغ میگیرن یا رستوران. شام بریم یا نهار... منم گفتم به امیر مرد برا دیدن بچه نمیره زنونه میرن یکساعت میشینن برمیگردن. اگر میخوان بعد خوب شدن بچه بیان.
امیر هم عین عروسی مون که گفت ما باید هتل بگیریم اما چون پول شو نداریم اصلا نمی گیریم، میگه باید مریضی بچه رو بهونه کنم هیچ کس نیاد اینها توقع رستورانهای گرونقیمت دارن الان!!!
منم خسته بودم گفتم به تخم چپ پسرم!
توقع شونو بکنند تو 0شون!
مگه ما برا بچه های اونها سکه گرمی بردیم شام نهار دادند؟ پاشن یکساعت بیان دیدن و برن.
رز عزیزم من حتی برا بابا ختم، هفت، چله، سالگرد هیچییییی نگرفتم. همیشه هم کمک نقدی و غذایی به مستحق ش کردم، الان اصصصلا زمان نداشتیم. با همسایه هام از فامیل نزدیکتریم. همسایه اومد شاهان و شست برامون.
تازه امشبم یه همسایه دیگه آش رشته خیرات پدرش آورد.. ما برامون غذا خیرات اموات عجیب نیست چه خودم پز باشه چه از بیرون زیاد بین همسایه ها پیش میاد.
اوووف بگذریم، خلاصه م ش سوراخ دعا رو گیر آورده، هر عصر قبل شام با شوهر گرامیش یه چیزیو بهونه میکنند میان... منم اصصصلا دیگه انرژی ندارم.. حتی دیشب که یه مهمون خیییلی عزیز برام اومد داشتم بدوبدو جمع و جور میکردم می بینم ظهر خوابیده پتویی که کشیده روشو نکرده چهارتا کنه گوله کرده شوت کرده یه ور!!! فقط عنتر بازی واسه بچه رو خوب بلده..
همه اینها به کنار برگشته گفته بچه رو می شناختیم پدرمادرش مردن امیر و دنیا قبولش کردند!!! بی فرهنگ جای اینکه مث آدم بگه از بهزیستی آوردن چهار نفر دیگه تشویق بشن فرزندپذیری کنند،،، چاخان پاخان کرده!
دخترهااااا واااای از م ش... یعنی ها علنا بهش ده بار گفتیم امروز نیاد... ما یکم کار داریم استراحت کنیم باز عصر زنگ زد سوسه اومد باباااا دلش برا شاهان تنگ شده. نمیشه ما یه لحظه بیاییم... دوباره بدو لباس بپوش بدو خونه رو جمع کن چایی درست کن، پذیرایی کن...
هزاران بار هم گفت خواهرها و شوهرخواهرهام گفتند باغ میگیرن یا رستوران. شام بریم یا نهار... منم گفتم به امیر مرد برا دیدن بچه نمیره زنونه میرن یکساعت میشینن برمیگردن. اگر میخوان بعد خوب شدن بچه بیان.
امیر هم عین عروسی مون که گفت ما باید هتل بگیریم اما چون پول شو نداریم اصلا نمی گیریم، میگه باید مریضی بچه رو بهونه کنم هیچ کس نیاد اینها توقع رستورانهای گرونقیمت دارن الان!!!
منم خسته بودم گفتم به تخم چپ پسرم!
توقع شونو بکنند تو 0شون!
مگه ما برا بچه های اونها سکه گرمی بردیم شام نهار دادند؟ پاشن یکساعت بیان دیدن و برن.
رز عزیزم من حتی برا بابا ختم، هفت، چله، سالگرد هیچییییی نگرفتم. همیشه هم کمک نقدی و غذایی به مستحق ش کردم، الان اصصصلا زمان نداشتیم. با همسایه هام از فامیل نزدیکتریم. همسایه اومد شاهان و شست برامون.
تازه امشبم یه همسایه دیگه آش رشته خیرات پدرش آورد.. ما برامون غذا خیرات اموات عجیب نیست چه خودم پز باشه چه از بیرون زیاد بین همسایه ها پیش میاد.
اوووف بگذریم، خلاصه م ش سوراخ دعا رو گیر آورده، هر عصر قبل شام با شوهر گرامیش یه چیزیو بهونه میکنند میان... منم اصصصلا دیگه انرژی ندارم.. حتی دیشب که یه مهمون خیییلی عزیز برام اومد داشتم بدوبدو جمع و جور میکردم می بینم ظهر خوابیده پتویی که کشیده روشو نکرده چهارتا کنه گوله کرده شوت کرده یه ور!!! فقط عنتر بازی واسه بچه رو خوب بلده..
همه اینها به کنار برگشته گفته بچه رو می شناختیم پدرمادرش مردن امیر و دنیا قبولش کردند!!! بی فرهنگ جای اینکه مث آدم بگه از بهزیستی آوردن چهار نفر دیگه تشویق بشن فرزندپذیری کنند،،، چاخان پاخان کرده!