۱۴۰۰/۸/۷، ۰۳:۵۹ صبح
منم برای همین مامانمم بردم نونا
گفتم شوهرم بره داخل. مامانمم بمونه پشتیبانی کنه آب قند و پوشک و اینا بده.
خودمم میخواستم برم پایین. یعنی کلا از ساختمون برم بیرون که صداشو نشنوم. اصلا طاقتشو ندارم
خدا به همه مامانایی که نی نی هاشون مریضی های سخت داره صبر و آرامش بده. واقعا سخته. ما برای یه واکسن و ختنه انقد استرس و اعصاب خوردی میکشیم.
گفتم شوهرم بره داخل. مامانمم بمونه پشتیبانی کنه آب قند و پوشک و اینا بده.
خودمم میخواستم برم پایین. یعنی کلا از ساختمون برم بیرون که صداشو نشنوم. اصلا طاقتشو ندارم
خدا به همه مامانایی که نی نی هاشون مریضی های سخت داره صبر و آرامش بده. واقعا سخته. ما برای یه واکسن و ختنه انقد استرس و اعصاب خوردی میکشیم.