۱۴۰۱/۱۱/۲۲، ۰۲:۳۶ صبح
مری من تا یه مدت میرفتم پیش مامانم گریه میکردم
خواهرم با تعجب نگاه میکرد مامانم دعواش میکرد مادر نشدی نمیفهمی چی میگه
من جای خوابش رو هم جدا کردم تا یه مدت شبا با بغض میخوابیدم
حرصمو سر همسرم خالی میکردم
به نظرم روانپزشک لازمم
خواهرم با تعجب نگاه میکرد مامانم دعواش میکرد مادر نشدی نمیفهمی چی میگه

من جای خوابش رو هم جدا کردم تا یه مدت شبا با بغض میخوابیدم
حرصمو سر همسرم خالی میکردم

به نظرم روانپزشک لازمم
