بچه ها جای سودا نیستید، من درکش میکنم یادمه بعد ازدواجم یه شب بابام سرزده اومده بود خونه ما، ما حالا همزمان ازون یکی سر کوچه تو ماشین داشتیم میومدیم، هم من هم امیر بخاطر لباس من کففف کرده بودیم... هیچی عین کسی که میخواد جنازه جابجا کنه تو نیم دقیقه نقشه ریختیم امیر چجوری ماشینو نگه داره، سر بابامو چجوری گرم کنه که من یواشی بدون دید بابام پیاده شم بچپم تو خونه برم تو انباری مون کنار پارکینگ، چون اونموقع خونه مون خیلی کوچک بود کمد مسافرتی داشتیم تو انباری اونجا شلوار برداشتم شلوارمو عوض کردم!!!!!
گل پسر ۳۰ ماهه.
