۱۴۰۰/۹/۱۱، ۰۵:۴۹ عصر
سلام بچه ها منم ۶ سال پیشا گواهینامه گرفته بودم ولی از پارسال گهگاهی با همسرم مینشستم پشت فرمون ولی اصلا تو تصوراتم نمیگنجید که تنها بشینم هزار جور فکر و موقعیت تو ذهنم طراحی میکردم که اگررر فلان بشه اگررر بیسار بشه... بعد بچه ها من وسواس فکری شدید دارم که حس میکنم اونم بی تاثیر نبود خلاصه که یه دوره ای پیش روانشناسو روانپزشک میرفتم و قرص میخوردم حس میکنم یه کم عقلم اومد سرجاش و منطقی نگاه کردم که من حواسمو جمع میکنم از آینه ها استفاده لازم و کافی رو میکنم (من قبلنا اعتقادی به استفاده ا آینه سمت شاگزد نداشتم) دیگهبقیه ش رو میسپردم دست خدا میگفتم این کارا از دست من برمیاد.
در مورد خاموش کردن یا مثلا گیر کردن جایی یا اینکه نتونین پارک کنین یا راه بگیرین اولا که خب تمرین میخواد بعد اینکه به خودتون بگین نهایتشششش یکی میاد کمکم میکنه باور کنین آدمای خوب پیدا میشن.ته ته تهش یکی میاد میشینه براتون جا به جا میکنه البته اونم خب حواستون باشه انقد دزدی و اینا زیاد شده آدم راحت نمیتونه اعتماد کنه خلاصه که شروع کنین خودش پیش میره (البته اولش با کسی بشینین یا جلسه بگیرین تا به یه حدی برسین)
به سوتیایی هم که ممکنه بدین به چشم فان و خاطره ای که بعدها بهش میخندین نگاه کنین.یکی از تفریحات ما تو خانواده شوهرم این بود که مینشستیم سوتیای رانندگی رو تعریف میکردیم واقعااا میخندیما هنوزم یادم میفته خندم میگیره از خاطراتشون حتی مردا
در مورد خاموش کردن یا مثلا گیر کردن جایی یا اینکه نتونین پارک کنین یا راه بگیرین اولا که خب تمرین میخواد بعد اینکه به خودتون بگین نهایتشششش یکی میاد کمکم میکنه باور کنین آدمای خوب پیدا میشن.ته ته تهش یکی میاد میشینه براتون جا به جا میکنه البته اونم خب حواستون باشه انقد دزدی و اینا زیاد شده آدم راحت نمیتونه اعتماد کنه خلاصه که شروع کنین خودش پیش میره (البته اولش با کسی بشینین یا جلسه بگیرین تا به یه حدی برسین)
به سوتیایی هم که ممکنه بدین به چشم فان و خاطره ای که بعدها بهش میخندین نگاه کنین.یکی از تفریحات ما تو خانواده شوهرم این بود که مینشستیم سوتیای رانندگی رو تعریف میکردیم واقعااا میخندیما هنوزم یادم میفته خندم میگیره از خاطراتشون حتی مردا