۱۴۰۰/۹/۱۳، ۰۷:۲۹ عصر
ترگل جونم قربونت بشم که بهم امیدواری دادی عزیزم
از این فینقیلیامون هرچی بگیم بعید نیست
...
الهام جون من یادمه چند سال پیشا دختر عمپم گرفته بود سرشو با سرگه میشست و با شونه چوبی شونه میکرد
اما حتما روش علمی تره هم داره
یه دکتر برو تا بیشتر پخش نشده به نظرم عزیز دلم
...
اقا ما دیشب پسرموگذاشتیم از ۵تا ۹ خونه م ش و دوتایی بعد مدتها رفتیم یه دوری بزنیم
همه چی اوکی بود
امروز هم چون از صبح یه عالمه کار داشتیم شبو همونجا موندیم که بچم هی زابراه نشه
خلاصه گذاشتیمش از ۱۰:۳۰ تا ۱:۳۰ همونجا و با سرعت برق کارتمونو کردیم اما یکمش موند برای فردا
بعد سر ناهار همسرم داشت میگفت بریم شمارو بذارم خونه ( منو پسرمو) کاراتو بکن باز فردا میخوایم بریم برای بقیش اذیت نشین یهو م ش گفت نه فردا میذاریمش تو کالسکش و با خودمون میبریمش ( اخه کارمون چیزی بود که اونم میتونست بیاد بهش مربوط میشد) گفتیم باشه
عد باز همسرم یادش رفت یهو گفت مامان فردا که اوردیمش فلان کارو بکن گفت نه دیگه فرپا با خودمون میبریمش
من پیشب به همسرم گفتم حس میکنم مامانت خیلی راقب نیست بذاریمش اونجا گفت نه به خدا هی به من میگه بیارینش و چرا نمیذارینش پبش منو اینا
گفتم پس من اشتباه فهمیدم اگه ایمطوریه بیا هفته ای یکی دچبار پرحد یک ساعت بذاریمش که هم لچه عادت کنه هم بلا خره یه موقع کاری پیش اومد مشکلی نباشه و بشه گذاشتش چند ساعتی
امروز دیدم نه درست فهمیدم
خلاصه منتظرم همسرم بیاد شب بهش بگم
امل خب نمیشه واقعا بعضی چیزا رو باید برم و خودم انجام بدم
حالا نمیدونم چه کنم به ننظرتون؟
از این فینقیلیامون هرچی بگیم بعید نیست
...
الهام جون من یادمه چند سال پیشا دختر عمپم گرفته بود سرشو با سرگه میشست و با شونه چوبی شونه میکرد
اما حتما روش علمی تره هم داره
یه دکتر برو تا بیشتر پخش نشده به نظرم عزیز دلم
...
اقا ما دیشب پسرموگذاشتیم از ۵تا ۹ خونه م ش و دوتایی بعد مدتها رفتیم یه دوری بزنیم
همه چی اوکی بود
امروز هم چون از صبح یه عالمه کار داشتیم شبو همونجا موندیم که بچم هی زابراه نشه
خلاصه گذاشتیمش از ۱۰:۳۰ تا ۱:۳۰ همونجا و با سرعت برق کارتمونو کردیم اما یکمش موند برای فردا
بعد سر ناهار همسرم داشت میگفت بریم شمارو بذارم خونه ( منو پسرمو) کاراتو بکن باز فردا میخوایم بریم برای بقیش اذیت نشین یهو م ش گفت نه فردا میذاریمش تو کالسکش و با خودمون میبریمش ( اخه کارمون چیزی بود که اونم میتونست بیاد بهش مربوط میشد) گفتیم باشه
عد باز همسرم یادش رفت یهو گفت مامان فردا که اوردیمش فلان کارو بکن گفت نه دیگه فرپا با خودمون میبریمش
من پیشب به همسرم گفتم حس میکنم مامانت خیلی راقب نیست بذاریمش اونجا گفت نه به خدا هی به من میگه بیارینش و چرا نمیذارینش پبش منو اینا
گفتم پس من اشتباه فهمیدم اگه ایمطوریه بیا هفته ای یکی دچبار پرحد یک ساعت بذاریمش که هم لچه عادت کنه هم بلا خره یه موقع کاری پیش اومد مشکلی نباشه و بشه گذاشتش چند ساعتی
امروز دیدم نه درست فهمیدم
خلاصه منتظرم همسرم بیاد شب بهش بگم
امل خب نمیشه واقعا بعضی چیزا رو باید برم و خودم انجام بدم
حالا نمیدونم چه کنم به ننظرتون؟