۱۴۰۰/۱۱/۲۳، ۱۰:۴۸ عصر
به والله که اصلا نمیارزه اینهمه خودمون رو داغون کردیم... آخرم حتما میگه که واسه چی منو آوردید توی این خراب شده...
واقعا من از وقتی بچه اومده تازه دارم می فهمم مریضی چیه، قبلا سال به سال دکتر نمی رفتم... کلا یه بار در طول عمرم سرم زده بودم... اما بعد از بچه شاید 10 بار رفتم زیر سرم... یه وقتا دلم میخواد فقط برم دکتر که بگم درد دارم که سرم بده من یه ساعت سرم بهم وصل شه آروم روی تخت بمونم............................ اینو تا حالا به هیچکس نگفته بودم.......
اصلا دختر تنهایی که برای خودش هدف و زندگی داره، نباید تا وقتی پرستار مقیم در منزل نداره به بچه فکر کنه...
بدبختی هر چی هم دختر با هدفیم، خار چشم خانواده ها بودیم نخواستن و نمی خوان حمایتمون کنن، اکثرا تنها موندیم... من دور و برم هم می بینم اکثر دخترا با مخالفت های شدیییید دارن درس می خونن... دائم برای ازدواج تحت فشارن و اکثرا با خانواده ها جدل دارن که ازدواج کن، برو شغل دولتی، ال کن و بل کن!!!!! (همینجوریش استخدام نیست چه برسه رشته های ماها...) (دخترای دور و بر من 30-40 سالشونه همه شون و هیچکدوم استخدام جایی نسیتیم (پروژه می گیریم ولی استخدام نه هیچیییی)، و به جز ما سه تا کلا 1 دونه دختر متاهل دیگه داریم... توی کل دانشکده مون فقط من و یه دوستم و یکی دیگه هستیم که توی خانم ها بچه داریم و بچه هامونم همسن هستن تقریبا، 40 روز و 7 ماه با بزرگترین بچه فاصله داریم در حالیکه اکثر پسرا یا مجردن و شاغل یا بچه و شغل و خونه و زندگی و همه چیزشون تکمیله از بیکاری و افزایش رتبه و ارتقا اومدن ادامه تحصیل بدن و واقعا همه ی شرایط براشون فراهمه)...
واقعا من از وقتی بچه اومده تازه دارم می فهمم مریضی چیه، قبلا سال به سال دکتر نمی رفتم... کلا یه بار در طول عمرم سرم زده بودم... اما بعد از بچه شاید 10 بار رفتم زیر سرم... یه وقتا دلم میخواد فقط برم دکتر که بگم درد دارم که سرم بده من یه ساعت سرم بهم وصل شه آروم روی تخت بمونم............................ اینو تا حالا به هیچکس نگفته بودم.......
اصلا دختر تنهایی که برای خودش هدف و زندگی داره، نباید تا وقتی پرستار مقیم در منزل نداره به بچه فکر کنه...
بدبختی هر چی هم دختر با هدفیم، خار چشم خانواده ها بودیم نخواستن و نمی خوان حمایتمون کنن، اکثرا تنها موندیم... من دور و برم هم می بینم اکثر دخترا با مخالفت های شدیییید دارن درس می خونن... دائم برای ازدواج تحت فشارن و اکثرا با خانواده ها جدل دارن که ازدواج کن، برو شغل دولتی، ال کن و بل کن!!!!! (همینجوریش استخدام نیست چه برسه رشته های ماها...) (دخترای دور و بر من 30-40 سالشونه همه شون و هیچکدوم استخدام جایی نسیتیم (پروژه می گیریم ولی استخدام نه هیچیییی)، و به جز ما سه تا کلا 1 دونه دختر متاهل دیگه داریم... توی کل دانشکده مون فقط من و یه دوستم و یکی دیگه هستیم که توی خانم ها بچه داریم و بچه هامونم همسن هستن تقریبا، 40 روز و 7 ماه با بزرگترین بچه فاصله داریم در حالیکه اکثر پسرا یا مجردن و شاغل یا بچه و شغل و خونه و زندگی و همه چیزشون تکمیله از بیکاری و افزایش رتبه و ارتقا اومدن ادامه تحصیل بدن و واقعا همه ی شرایط براشون فراهمه)...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم