۱۴۰۰/۱۲/۲۳، ۰۳:۴۶ عصر
(۱۴۰۰/۱۲/۲۳، ۰۲:۰۹ عصر)mona70 نوشته است: بچه ها شما بعدن تخت کنار مادر و کالسکه و کریر بچه هاتونو میفروشید؟
من همه چیزش رو یا انداختم یا رد کردم یا فروختم... حتی یه دونه شلوار یا جوراب نگه نداشتم... کالسکه و کریر و تخت که بماند
آها دروغ نگم یه رو انداز بیمارستان و مال خودش با دو تا تیکه ی مجلسی نوزادیش، یه دست از این زیرانداز و بالش و روکش با یه دست غذاخوری چینی از نوزادی خودم داشتم، و یه دست غذاخوری چینی هم مامانبزرگش داده، اینا رو نگهداشتم یادگاری بدم به عروس آینده
شایدم اصلا نپسنده... و احتمالا بزرگتر بشه، غذاخوری مامان بزرگشو بهش بدم

همسرم همین آخرین سری برگشت گفت این بچه کاری باهات کرده اصلا چیزی برای بعدیا نگه نمیداریا
گفتم اصلا به ذهنمم خطور نمی کنه بابا، چی میگی... اصلا نه تصور می تونم بکنم این لوپ دوباره تکرار بشه و چندین سال باز از جامعه دور شم، نه اینکه حس می کنم می تونم کسی رو مثل پسرم دوست داشته باشم... اصلا اعصاب معصابمم نمی کشه... در حدی که اصلا رابطه هم از چشمم افتاده... وسیله که بماند
بعدم برای همسرم جا انداختم که اگر قرار باشه که من وسائل اولی رو برای دومی استفاده کنم، یعنی هنوز وضع مالیم برای دومی خوب نشده... هر موقع تونستم بهتر از اولی برای بعدیا هزینه کنم، اونموقع شاید به دومی فکر کنیم... ولی اینکه من الان لوازم اولی رو برای دومی نگهدارم درسته برای هر دوشون شاید بشه مثلا کتاب یا اسباب بازی بیشتری خرید، ولی فکر می کنم اگر در موقعیت قدرتمندتر مالی (نسبت به اولی نباشم)، نباید دنبال دومی باشم... چون مسلما برای دومی کمک (پرستار ساکن در منزل) باید داشته باشم، هزینه ی اولی هست، هزینه ی تفریحات هست... خورد و خوراک و مهد و اینا هست... روان خودم و همسرم هست که مثلا برای بهتر شدنش شاید لازم باشه آدم بره هتل، بره ماساژ، بره سفر ووو...
همین یه دونه پوست من و همسر رو کنده... همین الانم کروناست وگرنه هر چه زودتر می فرستادم مهد... داغوونمون کرده خواهر.. داغون.....
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم


![[-]](http://khanumha.com/images/collapse.png)