۱۴۰۱/۳/۲۸، ۰۲:۳۴ عصر
غذا تو یخچال ،الویه و میرزا ق*ا*س*می بود ولی من نخوردم یکم کیک بود جای ناهار و صبحونه خوردم
همسر هم چون خیلی گرمازده شده ،گفت آب دوغ خیار میخوام
پس خدا رو شکر ،شام هم نمیخاد چیزی بپزم
همسر هم چون خیلی گرمازده شده ،گفت آب دوغ خیار میخوام
پس خدا رو شکر ،شام هم نمیخاد چیزی بپزم

گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎