۱۴۰۰/۶/۴، ۰۸:۲۸ صبح
بچه ها من از تجربه ي بعد زايمانم بگم
اصلا اصلا اصلا ناراحت نباشيد كه كسي كمكتون نيست، اينو مني دارم ميگم كه به جاي يه نفر دونفر ( مادر و مادرشوهر) كنارم بودن به علاوه همسرم كه سه هفته مرخصي گرفته بود!!!
واقعيت اينجاست كه اصلا خوشايند نبود و اين مدت كلي حرص خوردم. م ش كه فكر ميكرد كلا بچه رو خودش زاييده و به جرات ميتونم بگم حتي محض رضاي خدا يه عقيده ي درست راجع به بچه كه با حرف دكترا يكي باشه نداشت!!
بگذريم كه پدر صاحبم درومد راجع به تك تك مسائل مربوط به سلامتيه بچه!
مثال ميزنم كه خودتون پيدا كنيد پرتقال فروشو!
دكتر بچه ميگفت قبل از افتادن بندناف به هيچ عنوان الكل نزنيد و ايشون اصرار كه حتما الكل بزنيد كه خشك بشه بيوفته!
يا بچه اي كه زردي داشت و دكترش گفته بود خنك نگه داريد و تا چشم منو دور ميديد سه تا سه تا پتو ميكشيد روي بچه ! حتي روي سر و صورت بچه رو هم ميپوشوند
من اينجوري بگم كه وقتي تنها شدم يه نفس راحت كشيدم و برام مثل يه كابوس بود همراهيه ديگران
شايد دو سه روز اول سختتون باشه ولي ادميزاد زود عادت ميكنه و در عوض خودتونيد و خودتون نبض زندگيتون مياد توي دست خودتون ، نه مثل من كه ٢٤ ساعت مشغول حرص خوردن بودم
راجع به درد بعد سزارين
يكي از بچه ها درست گفت كه وقتي مادر درگير سلامت بچه ميشه درد خودش يادش ميره
من تا دو روز اول كه درگير بستريه بچه بابت زردي توي بيمارستان نشده بودم روزي ٢ تا شياف ميذاشتم ولي در طول بستري توي بيمارستان حتي يه شيافم نذاشتم با اينكه دولا دولا راه ميرفتم ولي دردي حس نميكردم
اصلا اصلا اصلا ناراحت نباشيد كه كسي كمكتون نيست، اينو مني دارم ميگم كه به جاي يه نفر دونفر ( مادر و مادرشوهر) كنارم بودن به علاوه همسرم كه سه هفته مرخصي گرفته بود!!!
واقعيت اينجاست كه اصلا خوشايند نبود و اين مدت كلي حرص خوردم. م ش كه فكر ميكرد كلا بچه رو خودش زاييده و به جرات ميتونم بگم حتي محض رضاي خدا يه عقيده ي درست راجع به بچه كه با حرف دكترا يكي باشه نداشت!!
بگذريم كه پدر صاحبم درومد راجع به تك تك مسائل مربوط به سلامتيه بچه!
مثال ميزنم كه خودتون پيدا كنيد پرتقال فروشو!
دكتر بچه ميگفت قبل از افتادن بندناف به هيچ عنوان الكل نزنيد و ايشون اصرار كه حتما الكل بزنيد كه خشك بشه بيوفته!
يا بچه اي كه زردي داشت و دكترش گفته بود خنك نگه داريد و تا چشم منو دور ميديد سه تا سه تا پتو ميكشيد روي بچه ! حتي روي سر و صورت بچه رو هم ميپوشوند
من اينجوري بگم كه وقتي تنها شدم يه نفس راحت كشيدم و برام مثل يه كابوس بود همراهيه ديگران
شايد دو سه روز اول سختتون باشه ولي ادميزاد زود عادت ميكنه و در عوض خودتونيد و خودتون نبض زندگيتون مياد توي دست خودتون ، نه مثل من كه ٢٤ ساعت مشغول حرص خوردن بودم
راجع به درد بعد سزارين
يكي از بچه ها درست گفت كه وقتي مادر درگير سلامت بچه ميشه درد خودش يادش ميره
من تا دو روز اول كه درگير بستريه بچه بابت زردي توي بيمارستان نشده بودم روزي ٢ تا شياف ميذاشتم ولي در طول بستري توي بيمارستان حتي يه شيافم نذاشتم با اينكه دولا دولا راه ميرفتم ولي دردي حس نميكردم