۱۴۰۱/۶/۸، ۰۳:۵۸ عصر
ندا جان
پسر من يكبار خرداد ازمايش خون داد
يكبار مردادماه
هر دو دفعه هم اون گريه كن من پشت در اتاق نمونه گيري گريه كن
بچه واقعا اذيت ميشه و ميترسه ولي خب ميگذره
من فقط يادمه بار آخر قبل ازمايش يه دنت بهش دادم خورد كه قند بچه نيوفته
ولي ماها حساسيم و مادراي نگراني هستيم
جلوتر از ما
يه نوزاد چند روزه رو بردن داخل اتاق نمونه گيري
نيم ساعت تموم اين بچه زجه زد
نيم ساعت تموم اين بچه جيغ زد و گريه كرد
جوري كه صداش گرفت ديگه اخراش
بعد مادر بچه داشت با بچه بزرگترش كه هفت ساله بود گردو شكستم بازي ميكرد
من به همسرم گفتم نگاه كن اين زن به نظرم دقيقا كيس خوبيه براي بزرگ كردن چندتا بچه نگاه كن چقدر خونسرده
بعد بچه رو اووردن بيرون من يهو اين بچه رو كه از گريه كبود شده بود نگاه كردم بلند گفتم الهي بميرم برات
حالا همسرم باهام بحث ميكنه واسه چي گفتي به ما چه ربطي داره!!
پسر من يكبار خرداد ازمايش خون داد
يكبار مردادماه
هر دو دفعه هم اون گريه كن من پشت در اتاق نمونه گيري گريه كن
بچه واقعا اذيت ميشه و ميترسه ولي خب ميگذره
من فقط يادمه بار آخر قبل ازمايش يه دنت بهش دادم خورد كه قند بچه نيوفته
ولي ماها حساسيم و مادراي نگراني هستيم
جلوتر از ما
يه نوزاد چند روزه رو بردن داخل اتاق نمونه گيري
نيم ساعت تموم اين بچه زجه زد
نيم ساعت تموم اين بچه جيغ زد و گريه كرد
جوري كه صداش گرفت ديگه اخراش
بعد مادر بچه داشت با بچه بزرگترش كه هفت ساله بود گردو شكستم بازي ميكرد
من به همسرم گفتم نگاه كن اين زن به نظرم دقيقا كيس خوبيه براي بزرگ كردن چندتا بچه نگاه كن چقدر خونسرده
بعد بچه رو اووردن بيرون من يهو اين بچه رو كه از گريه كبود شده بود نگاه كردم بلند گفتم الهي بميرم برات
حالا همسرم باهام بحث ميكنه واسه چي گفتي به ما چه ربطي داره!!