۱۴۰۱/۸/۱۴، ۰۶:۵۱ عصر
دقیقا همینا که گفتی یوتاب منم دردش رو کشیدم...
خدایی آزادی عمل قبل از بچه کجا، بعد از بچه کجا...
فیلم و سریال دیدن و لذت بردن کجا، از روی عجله موس کشی سریال دیدن کجا...
یا سفر... صبحای تعطیل...
تازه من اصلا اهل بغل و قربون صدقه رفتن و اینا برای بچه ها نبودم... حتی یادمه یکی از کارمندا بچه ش رو آورده بود سر کار، بعد بیچاره بچه رو سپرد به من، من اینقدر کلا از بچه داری هم بدم میومد، توی رودربایسی موندم ولی بعدش رفتم شکایت کردم به مدیر اجرایی که این چه وضعشه که من دانشجو باید بچه ی کارمند رو نگهدارم وووو...
درسته در اون زمان خیلییییی به خودم حق میدادم، واقعا احساس می کردم خیلییییییییی کار زشتی کرده... اگه من بچه می خواستم خودم میاوردم... ولیییییی الان به شدت شرمسارم و یلی خوشحال میشم که کسی که خودش مادر نیست، شرایط مادرها رو درک می کنه... به نظرم یه لول متفاوتی از جهانبینی رو داره چون من خودم تا بچه دار نشدم، متوجه اهمیت حمایت از مادرها نبودم... آره شاید اگه مادر یا خانم بارداری میدیدم، جامو مثلا میدادم بهشون، ولی اینا حمایت نیست... وظیفه اس... حمایت این بود که من شعورم می رسید و اون مادر کارمند رو درک می کردم که چه نیازی ممکنه با بچه ش داشته باشه..............
خلاصه خواستم بگم چقدر از بچه ها بدم میومد و کلا حوصله ی بچه و حرف زدنای بی سر و تهشون رو نداشتم و یادمه خیلی از دست خواهرزاده های همسر که هی میومدن پیشم عصبانی میشدم... خیلییییی زیاد...
خدایی آزادی عمل قبل از بچه کجا، بعد از بچه کجا...
فیلم و سریال دیدن و لذت بردن کجا، از روی عجله موس کشی سریال دیدن کجا...
یا سفر... صبحای تعطیل...
تازه من اصلا اهل بغل و قربون صدقه رفتن و اینا برای بچه ها نبودم... حتی یادمه یکی از کارمندا بچه ش رو آورده بود سر کار، بعد بیچاره بچه رو سپرد به من، من اینقدر کلا از بچه داری هم بدم میومد، توی رودربایسی موندم ولی بعدش رفتم شکایت کردم به مدیر اجرایی که این چه وضعشه که من دانشجو باید بچه ی کارمند رو نگهدارم وووو...
درسته در اون زمان خیلییییی به خودم حق میدادم، واقعا احساس می کردم خیلییییییییی کار زشتی کرده... اگه من بچه می خواستم خودم میاوردم... ولیییییی الان به شدت شرمسارم و یلی خوشحال میشم که کسی که خودش مادر نیست، شرایط مادرها رو درک می کنه... به نظرم یه لول متفاوتی از جهانبینی رو داره چون من خودم تا بچه دار نشدم، متوجه اهمیت حمایت از مادرها نبودم... آره شاید اگه مادر یا خانم بارداری میدیدم، جامو مثلا میدادم بهشون، ولی اینا حمایت نیست... وظیفه اس... حمایت این بود که من شعورم می رسید و اون مادر کارمند رو درک می کردم که چه نیازی ممکنه با بچه ش داشته باشه..............
خلاصه خواستم بگم چقدر از بچه ها بدم میومد و کلا حوصله ی بچه و حرف زدنای بی سر و تهشون رو نداشتم و یادمه خیلی از دست خواهرزاده های همسر که هی میومدن پیشم عصبانی میشدم... خیلییییی زیاد...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم