منم دخترم ۲۳ ماه و یه هفته اش بود گرفتم. البته از ۱۴ ماهگی که رفتم سرکار فقط بعد از ظهرها و شبها قبل از خوابش می خورد و حاضر نشد نه شیر منو نه شیر خشک تو شیشه، لیوان قاشق یا جور دیگه بخوره و فقط از سینه شیر می خورد. منم مثل ماری با قصه و اینا آماده اش کردم و چون نوبت کمی می خورد و شیر شبش قطع شده بود، طبق نظر روانشناسی که باهاش تو مراحل مختلف دخترم در ارتباطم دیگه یه دفعه از شیر گرفتمش. چند روزم سرگرمش کردیم حسابی و بیشتر بیرون بودیم جاهای تفریحی برای بچه ها. منم گریه کردم و حس کردم دیگه دخترم بزرگ شده و مثل قبل بهم خیلی نزدیک نخواهیم بود. البته خب چنین حسی بهم تو مراحل مختلف دست داده مثل جدا کردن اتاق خواب ایناش ولی همیشه به این فکر کردم که تلاشمو کردم که اصولی و طبق نظر کسی که تخصصشو داره این کارهارو انجام بدم و برای شکل کیری دخترم لازمه که پا رو دلم بذارم گاهی.
منم اذیت نشدم و دوستم گفته بود شیرو ندوشم با شیردوش و هی برم حموم اینا از بالا فشار بدم و سینه رو خالی کنم و به نوکش دست نزنم. این جوری بعد چند روز دیگه سینه ام ورم نمی کرد از پر شیری یا سفت بشه و چکم نکردم البته ببینم کی کامل خشک شد
منم اذیت نشدم و دوستم گفته بود شیرو ندوشم با شیردوش و هی برم حموم اینا از بالا فشار بدم و سینه رو خالی کنم و به نوکش دست نزنم. این جوری بعد چند روز دیگه سینه ام ورم نمی کرد از پر شیری یا سفت بشه و چکم نکردم البته ببینم کی کامل خشک شد