۱۴۰۱/۹/۶، ۰۸:۱۷ عصر
امیدوارم درست بشه…بیشتر نگران خواهرمم که بره و نصفه رها نکنه
مرسی ماهور جان نه عزیزم تفاوت سنیمون کمه…خواهرم ۲۵ سالشه…به لحاظ عقلی خیلی کمتر از سنشه…گاهی اوقات میگم شاید بخاطر منه از بس همیشه همه کاراش بامن بوده…هیچ مسئولیتی تو زندگی نداشته هیچی…الان همسن نگرانیه منو مامانم برای باشگاه رفتنش خودش یه مسئله خیلی بچگانه اس…بعضی اوقات به مامانم میگم مامان تا کی منو تو قراره هلش بدیم…اخر خودش باید هدف داشته باشه بخواد خودشو لاغر کنه…یا مثلا امروز بلند نشد بیاد باشگاه…اگر میومد دیگه این مشکلات رو نداشتیم…اما کلا اراده اش تو همه چی صفره…
حتی همین لاغر شدن…همش نصفه رها میکنه یا اصلا جدی ادامه نمیده…بعضی اوقات به مامانم میگم اخر پرستو مارو سکته میده خودش به زندگیش ادامه میده ولی خب نمیتونم هم بی تفاوت بمونم میدونم خودش ناراحته لخاطر ناراحتیش ناراحت و دلواپس میشم
مرسی ماهور جان نه عزیزم تفاوت سنیمون کمه…خواهرم ۲۵ سالشه…به لحاظ عقلی خیلی کمتر از سنشه…گاهی اوقات میگم شاید بخاطر منه از بس همیشه همه کاراش بامن بوده…هیچ مسئولیتی تو زندگی نداشته هیچی…الان همسن نگرانیه منو مامانم برای باشگاه رفتنش خودش یه مسئله خیلی بچگانه اس…بعضی اوقات به مامانم میگم مامان تا کی منو تو قراره هلش بدیم…اخر خودش باید هدف داشته باشه بخواد خودشو لاغر کنه…یا مثلا امروز بلند نشد بیاد باشگاه…اگر میومد دیگه این مشکلات رو نداشتیم…اما کلا اراده اش تو همه چی صفره…
حتی همین لاغر شدن…همش نصفه رها میکنه یا اصلا جدی ادامه نمیده…بعضی اوقات به مامانم میگم اخر پرستو مارو سکته میده خودش به زندگیش ادامه میده ولی خب نمیتونم هم بی تفاوت بمونم میدونم خودش ناراحته لخاطر ناراحتیش ناراحت و دلواپس میشم