ما چون شرایطمون خاص بود خیلی هیجان زده شدیم. باورم نمیشه اون روز چه استرسی کشیدم تا ساعت ده صبح شه و زنگ بزنم ازمایشگاه ببینم بتام چنده. قلبم داشت درمیومد، گریه میکردم، دوباره میگفتم اروم باش.. وای خدایا، وقتی خانمه گفت مبارکه… انگار دیگه هیچی نمیخواستم… بعد با نگرانی پرسیدم بتام چنده؟ گفت خوبه بالاست ۱۲۰۰. بعدش زنگ زدم همسرم اونم همکارش پیشش بود. اضطراب و هیجانش یادمه.
اخی.. همین موقعها بود. دو سال پیش.. چرا تاریخشو سیو نکردم جایی؟
بعدا نوشت: تاریخ دقیقش رو از اساماسهای آزمایشگاه پیدا کردم. هیییییی
اخی.. همین موقعها بود. دو سال پیش.. چرا تاریخشو سیو نکردم جایی؟

بعدا نوشت: تاریخ دقیقش رو از اساماسهای آزمایشگاه پیدا کردم. هیییییی