۱۴۰۱/۱۰/۱۵، ۰۲:۰۶ صبح
واقعا ندا همینطوره
اونروز خونه خواهرم بودیم همسر خواهرم به همسرم گفته به نونا بگو شل کنه سخت نگیره اینقدر فکر و ذکرش خوردن نباشه از خوردن مهمتر بازی و پرورش روح و روان بچه هست واقعا با اینکه هر دوشون پزشکن سر بچه های خودشون همین بودن و هستن یادمه دوقلوهاشون خیلی نخور و بدقلق بودن اصلا به وضعی اما اصلا یادم نمیاد خواهرم حرص و جوش خورده باشه الانم هر دو خدارو شکر خوش غذان
ولی نمیدونم من چرا نمیتونم اصلا تاثیر مستقبم رو اخلاقم میذاره رو حوصلم رو غذا خوردنم با اینکه مامانم اینطور نبود و اتفاقا برعکس تو همیشه میگم کاش مامانم غذا رو به زور میچپوند تو حلقم چون تنها بچه ادایی و بدغذاش من بودم و مامان بابامم اصراری نمیکردن چندان ولی میگم کاش اصرار میکردن قد بلندتر و درشت تر میشدم
الانم رو همین بحثه که به قول همسرم فوبیای غذا و عدم رشد بچه رو دارم همیشه

ولی نمیدونم من چرا نمیتونم اصلا تاثیر مستقبم رو اخلاقم میذاره رو حوصلم رو غذا خوردنم با اینکه مامانم اینطور نبود و اتفاقا برعکس تو همیشه میگم کاش مامانم غذا رو به زور میچپوند تو حلقم چون تنها بچه ادایی و بدغذاش من بودم و مامان بابامم اصراری نمیکردن چندان ولی میگم کاش اصرار میکردن قد بلندتر و درشت تر میشدم
