۱۴۰۱/۱۰/۱۹، ۰۹:۴۹ صبح
بچه ها چه دل پر دردی
البته خدایی حق دارید.
من اما مامانم و بابام پسرم از صبح تا عصر که سر کارم زحمت نگه داریش میکشن. روزایی که ار م و خوب غذا میخوره که هیچی ولییییییییی روزایی که روی اون دنده است دیگه خودم شرمنده میشم. مامانم عصر که میرم میگه حتی وقت نکردم نمازم بخونم آنقدر این فسقل اذیت کرد. البته من حق میدم خدایی سخته. بچه من پیش من خیلی آروم و بازی میکنه واسه خودش اما پیش بقیه ی کم بدقلق میشه. واسه همین وقتی پیش مامانم ایناس میدونم بنده خداها اذیتن. از کار و زندگی میفتن. مخصوصا که بابام خیلی حساسه میگه تحویل من دادی باید مراقبش باشم واسه همین هیچ کاری تا عصر که من بیام نمیکنن ۴ چشمی مراقبشن.
از اون ور هم خدایی هر موقع بگم کمک میخوام مثل مامان لیانه سریع میاد خونمون البته من به خونه مامانم و نادر همسرم نزدیکم.
از اون ور هم مادر همسرم خیلیییی بچه دوسته. یعنی عاشق پسرم. همیشه میگفت شما بچه دار بشید من خودم نگه میدارم حتی خرجشم میدم. اخلاقشم خدایی خیلی خوبه . آنقدر با بچه بازی میکنه و مراقبه آدم خیالش راحته. کیف میکنه پسرم بذاریم پیشش. خدایی هر موقع هم کمک خواستیم با جون و دل انجام داده. اما بمیرم براش، الان بیماره نمیتونه حتی پسرم بغل کنه. میکه حسرت ی کم بغل کردن این بچه رو داره. ایشالاه تا عید خوب بشه بعد عید که مامانم اینا نیستن، بچه رو با خیال راحت بسپریم بهش خخخ. هم اون کیف دنیا کنه و هم من کیف زندگی
اینم شانس مایه، تا اومدیم از کمکمون استفاده کنیم این طوری شد
اما من اگر پلن رفتن نداشتیم خیلییی دوست داشتم خونمون دیوار به دیوار خونه مادر همسر باشه. آنقدر گه این بزرگوار واقعا ماهن
عروس سواستفاده گر هم خودتونید
البته خدایی حق دارید.
من اما مامانم و بابام پسرم از صبح تا عصر که سر کارم زحمت نگه داریش میکشن. روزایی که ار م و خوب غذا میخوره که هیچی ولییییییییی روزایی که روی اون دنده است دیگه خودم شرمنده میشم. مامانم عصر که میرم میگه حتی وقت نکردم نمازم بخونم آنقدر این فسقل اذیت کرد. البته من حق میدم خدایی سخته. بچه من پیش من خیلی آروم و بازی میکنه واسه خودش اما پیش بقیه ی کم بدقلق میشه. واسه همین وقتی پیش مامانم ایناس میدونم بنده خداها اذیتن. از کار و زندگی میفتن. مخصوصا که بابام خیلی حساسه میگه تحویل من دادی باید مراقبش باشم واسه همین هیچ کاری تا عصر که من بیام نمیکنن ۴ چشمی مراقبشن.
از اون ور هم خدایی هر موقع بگم کمک میخوام مثل مامان لیانه سریع میاد خونمون البته من به خونه مامانم و نادر همسرم نزدیکم.
از اون ور هم مادر همسرم خیلیییی بچه دوسته. یعنی عاشق پسرم. همیشه میگفت شما بچه دار بشید من خودم نگه میدارم حتی خرجشم میدم. اخلاقشم خدایی خیلی خوبه . آنقدر با بچه بازی میکنه و مراقبه آدم خیالش راحته. کیف میکنه پسرم بذاریم پیشش. خدایی هر موقع هم کمک خواستیم با جون و دل انجام داده. اما بمیرم براش، الان بیماره نمیتونه حتی پسرم بغل کنه. میکه حسرت ی کم بغل کردن این بچه رو داره. ایشالاه تا عید خوب بشه بعد عید که مامانم اینا نیستن، بچه رو با خیال راحت بسپریم بهش خخخ. هم اون کیف دنیا کنه و هم من کیف زندگی
اینم شانس مایه، تا اومدیم از کمکمون استفاده کنیم این طوری شد
اما من اگر پلن رفتن نداشتیم خیلییی دوست داشتم خونمون دیوار به دیوار خونه مادر همسر باشه. آنقدر گه این بزرگوار واقعا ماهن
عروس سواستفاده گر هم خودتونید


![[-]](http://khanumha.com/images/collapse.png)