(۱۴۰۱/۱۰/۲۰، ۰۱:۴۵ صبح)Rose نوشته است: واقعا ترگل؟رز دانشگاه تو دوره دکتری انقد برام فرسایشی شده بود که واقعا میخواستم تموم شه. اما خوب نوشتن فصلهای مختلف پایاننامه همیشه اون اینرسی شروع رو داره. تو اصلا صفحه اول عنوان رو بیار و بنویس. میبینی بعدش مثل فرفره میری جلو.
پس چرا من از دنیای بعد از دفاع می ترسم؟؟؟؟؟ انگار دانشگاه امنیت بیشتری داره... ترس کمتری داره... عشق و حال بیشتری داره... خیلی محیط دانشگاه رو دوست دارم
واقعیتش الان یه مقاله م چاپ شده، ولی هیییی دارم توی کارای یه فصل دست دست می کنم، دو بار دوره رفتم و اینا، ولی زورم میاد کارشو شروع کنم... می ترسم... شما هم تجربه ش کردی؟
آرزو جونم چی دوست داری؟
رز دنیای بعد دفاع دنیای کم استرستریه، دیگه صدای نوتیفیکیشن ایمیل استادم منو نمیترسوند، دیگه نگران ایمیلهای مجلات نبودم، نگران تماسهای تحصیلات تکمیلی دانشکده، نگران گشتن دنبال مجله مناسب، اوووف پیدا کردن تمپلیت مجلهها و …
با احترام من با کسایی که میگن دکتری خوندن تو ایران اله و بله هم موافق نیستم. قضیه فقط پول نیست و یه عده علاقه دارن خیلی چیزها یاد بگیرن که با ارشد نمیشه پروژه ارشد خیلی زپرتیه در مقابل دکتری و تو این مسیر آدم خیلییی چیزها یاد میگیره.
نگران ارتباط با دانشگاه هم نباش. تو محیط بیرون و صنعت هم کم احترام وجود نداره.
ببین من چون دوران دانشجویی ارشد رفتم سرکار اون نگرانی کار سطح پایین رو نداشتم. اما دیدم کسایی رو که اصلا کار نکردن تا پایان دکترا. تو قدم اول اگه بری جایی که تو بخش R&D باشی جای هییییچ نگرانیای نداره. به درامد برسی خیلی بهت مزه میده زندگی. خیلی بیشتر از الان
قدم به قدم دکتری پر از ترس بود رز. اما برای خودت برنامه ریزی کن. روز اول بگو اصلا نصف مقدمه این فصل رو بنویسم. اصلا یه پاراگراف. فرداش یه پاراگراف دیگه. کمکم برنامه بذار که راحت روزهای اول هدفت رو میت کنی و نترسی از انجامش. بعد میبینی راحت و سریع و با انگیزه کلش رو نوشتی. مثل نوشتن اولین مقاله که خیلی سخته. بعد میفتی رو روال و تند تند مقاله میدی.