۱۴۰۱/۱۰/۵، ۰۵:۰۱ عصر
ندا تو خیلی خوش شانس بودی هااا
۹ و ۱۰ خیلی خوبه ک
۹ و ۱۰ خیلی خوبه ک
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
گپ خانم های باردار 1401
|
۱۴۰۱/۱۰/۵، ۰۵:۰۱ عصر
ندا تو خیلی خوش شانس بودی هااا
۹ و ۱۰ خیلی خوبه ک
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
منکه کلا تا هفته 20 هیچیم نبود از 20 تازه شروع شد تهوعام
![]() اخرم هفته 34 دور از همتون با یه بالا اوردن عمیییق کیسه ابم رو به فنا دارم و پل پسر تشریف اوردن ![]() ![]() ![]() ![]()
۱۴۰۱/۱۰/۵، ۰۷:۴۴ عصر
وای رخشید برای من تنها چیزی که کمی موثر بود همون دمیترون بود روزی سه تا...من تا سه روز قبل زایمان همچنان بالا آوردم...اصلا یه مسواک درست حسابی نشد بزنم...
۱۴۰۱/۱۰/۶، ۰۲:۲۴ صبح
رخشید دمیترون میخوری؟من سر هردو دمیترون میخوزدم
سر اولی روزی چند بار بالا میاورذم تا هفته 15 16 سر دومی همش حالت تهوع داشتم تا همون حدودا هر دو مزخرف بودن مخصوصا کله سحر باید راه میفتادم میرفتم سرکار همش با تهوع ولی دمیترون بهترم میکرد
۱۴۰۱/۱۰/۶، ۱۱:۵۳ صبح
من تقریبا اصلا تهوع نداشتم. یک بار هم بالا نیاوردم. خلاصه هیچیم شبیه فیلمها نبود.
۱۴۰۱/۱۰/۶، ۱۱:۵۶ صبح
منم نداشتم ترگل بجز تا حدود هفته ۸-۹ دو بارم بالا اوردم وای باقی مواقع سر کار وقتی حالت تهوع میگرفتم به خودم میگفتم نباید بابا بیاری اینهمه زحمت کشیدی غذا بخوری یه چیز به این بچه برسه نعععععع بالا نیار
میرفتم پنج شش دقیقه دم سرویس واحد وایمیسادم که اگه بالا اومد ابروریزی نشه وای تمام سعیمو میکردم نیاد حواسمو پرت میکردم میرفتم جلوی پنجره باز و … هرچند اکثر اوقات کنترلش دست ادم نیست
۱۴۰۱/۱۰/۶، ۰۱:۰۸ عصر
من تا هفت ماهگي شديدا بالا مياوردم
روزي سه تا چهار بار ولي بيشتر از تهوع ضعف اذيتم ميكرد من ميگم ضعف شما فقط ميشنويد تهوعم از غروب به بعد شروع ميشد صبح ها تا زماني كه هوا روشن بود خوب بودم و حسابي ميخوردم ناهار دو بشقاب غذا ميخوردم يادمه حتي توي چُرت ظهرگاهي هم خواب غذا ميديدم ولي هوا كه به سمت تاريك شدن ميرفت حالم خراب ميشد از بيرون ميترسيدم همسرم غذا سفارش ميداد از قبل غذارو هواميداد بوش بره بعد ميگفت برو بالا بيار كه بشيني غذاتو بخوري چقد توي خونه و آشپزخونه گند زدم نگم براتون طفلي همسرم چقد با صبوري اون كثافتارو جمع ميكرد تا مامانم اومد و همه جاي خونه نايلون جاساز كرد
۱۴۰۱/۱۰/۶، ۰۱:۲۵ عصر
یاد جاسازی مواد مخدر افتادم
![]()
۱۴۰۱/۱۰/۶، ۰۱:۳۷ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۶، ۰۱:۳۸ عصر، توسط نسیمه جااان.)
لیانه من همیشه یاد تو میافتادم وقتی ک ویار داشتم
میگفتم اون بنده خدا تا آخرش درگیر بود چقد اذیت شد
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
|